دخت زيبا
دوش ديدم ماه تابان را نهان كز وجود دخت زيبا روي بام
مه خجل شد ديده را پنهان كرد دختري زيبا به ابروي كمان
انچنان تيرش به قلبم شد نشان آه قلبم را ز تيرش چاك شد
كز نگاهش لرزه بر افلاك شد كز نگاهش لرزه بر افلاك شد
گشته ام مجنون راه عشق او چون كبوتر پر كشيدم سوي او
بارلها از كجا گويم سخن از رخ زيبا دو چشمان قشنگ
يا كه از مژگان و ابروي كمان يا كه از اندام زيبا مونشان
نقش زيبايي كه خالق ميكشد گويا مه را خجالت ميكشد
+ نوشته شده در سه شنبه نهم تیر ۱۳۸۸ ساعت 1:59 توسط گرگ پیـــــــــر