مجنون
ديدمجنون رايكي سحرانورد درميان باديه بنشسته فرد
دفترش سحراوانگشتان قلم بامراددل همي ميزدرقم
گفت:اي مجنون شيداچيست اين مينويسي نامه بهركيست اين
گفت:مشق نام ليلي ميكنم خاطرخودراتسلي ميكنم
گرميسرنيست برمن كام او عشق بازي ميكنم بانام او
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم تیر ۱۳۸۸ ساعت 3:29 توسط گرگِ پیـــــــــر