فراق یار
لختي بنما رخت به ما جانا تا بوسه زنم به ان رخ زیبا
دلتنگ شدم به ديدن رخ تو دل مژده دهد براي ديدن ت
ما را به فراغ يار عادت شده است بر زندگيم قمار عادت شده است
ان جا كه مرابه زندگي سور زدي با ديده ي نافظت مرا گول زدی
بردي دل من شدم كنون تا برهت تا دل بستانم و كنم چون نگهت
+ نوشته شده در سه شنبه ششم مرداد ۱۳۸۸ ساعت 4:23 توسط گرگِ پیـــــــــر