فراق یار

لختي بنما رخت به ما جانا                         تا بوسه زنم به ان رخ زیبا

دلتنگ شدم به ديدن رخ تو                         دل مژده دهد براي ديدن ت

ما را به فراغ يار عادت شده است               بر زندگيم قمار عادت شده است

ان جا كه مرابه زندگي سور زدي                با ديده ي نافظت مرا گول زدی 

بردي دل من شدم كنون تا برهت                 تا دل بستانم و كنم چون نگهت

دورازتو

دور از تو در اين شهر مرا  همنفسي نيست        

فرياد كنم از دل و فرياد رسي نيست

مرا از نفس هجر به لب  آمد و مردم

گويند كه اين عشق  تو هم جز هوسي نيست

اي آه بسوزان به شرر سينه ي ما را

كين سينه براي دل ما جز قفسي نيست

گفتم به دل از همهمه  در سينه چه غوغاست ؟

گفتا كه در اين  خانه بجز يار كسي نيست

بوسه ي ابر

غرور

چه مغرورانه اشك ریختیم .. چه مغرورانه سكوت كردیم


چه مغرورانه التماس كردیم .. چه مغرورانه از هم

گریختیم


غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند


هدیه شیطان را به هم تقدیم كردیم و هدیه خداوند را از

هم پنهان

تقدیم به شیدای عزیزم

خدایابدان چه میکشم

خداوندا ، خداوندا تو هم یکبار عاشق شو

 
و بر گیر از لب میگون یاری بوس اشک آلود


تو هم در انتظار دلبری با ترس و لرز و بیم


سر آن کوچه یک ساعت بمان غمناک و اشک آلود


که از درد من و راز درون من خبر گردی

تو هم چون من به رسوایی میان ده سمر گردی


وفا داری کن و جور و جفایش را تحمل کن


چنان خو کن به او تا هستی تو جمله او گردد


و بعد در آغوش رقیبی مست و بی پروا

 
تماشا کن که تا بهتر بدانی حالت مارا


خداوندا تو هرگز نامه معشوقه ای خواندی


که بنویسد تویی دینم تویی جسمم تویی جانم


ولی فردا همان فردا که آغاز جدایی هاست

 
بگوید کن فراموشم، نمیخواهم ، پشیمانم


و تو مانند مرغ نیم بسمل پر زنی بر خاک


و شعرت نامه ات ، آتش زند بر پیکر افلاک


خداوندا ، تو یک شب تیشه مردانگی بردار


و از ریشه بر افکن این درخت عشق و مستی را


و خواهی دید با محو کلام دوستت دارم



تو خواهی داد بر باد فنا بنیاد هستی را


وز آن پس هر دلی را کردی از عشق بتی دلشاد


به او درس وفا هم در کنار عشق خواهی داد

 

منو در گیر خودت کن

عشق وزندگی

زندگی زیباست حتی اگر کور باشی!


خوش آهنگ است حتی اگر کر باشی!


اما بی ارزش است اگر ثانیه ای عاشق نباشی